۱۳۸۷ مرداد ۹, چهارشنبه

دکتر آیت اله اصدق الواعظین و اعدامهای خیابانی

حسین پویا
29 جولای 2008

دکتر آیت اله اصدق الواعظین و اعدامهای خیابانی
از سلسله ماجراهای دکتر آیت اله اصدق الواعظین. ماجرای دهم


از خصوصیات برجسته دکتر اصدق، یا همان شیخ اصدق سابق، یکی هم بذله گویی و شوخ طبعی اوست. گاه و بیگاه بر سر منبر و یا در جلسات، به مناسبت لطیفه های دست اول تعریف میکند. وقتی هم که با دوستان خلوت کرده است بسیاری از لطیفه های کتاب اسرار مگو را که از همان دوران روضه خوانی به یادش مانده و حتی نوشته های عبید ذاکانی را برای آنها تعریف کرده و آنها را میخنداند. گاهی هم که سرحال است از منشی مخصوصش دکتر شعبانقلی میخواهد که در اینترنت گشتی بزند و جوک های دست اول را برایش بخواند. البته دکتر شعبانقلی هم حواسش جمع است که یکوقت از جوکهای مربوط به آخوندها که تعدادشان هم حقیقتا زیاد است نخواند و آیت اله را نرنجاند. امروز صبح هم شیخ اصدق به خاطر معامله خوبی که شب قبل کرده بوده و سودی که از فروش یک قطعه زمین نصیبش شده بوده سرحال بود و دلش میخواست روز را با خنده شروع کند. به همین دلیل هم به محض ورود به دفتر مخصوص از منشی اش خواست که جدید ترین جوک را برایش بخواند.
-...مومن مواظب باش که لطیفه اش بی مزه نباشد و حال ما را نگیری.
- چشم حاج آقا. عرض کنم که ...
- صبر کن ببینم. تو از قبل جوک را آماده کرده بودی یا اینکه هر روز صبح عادتت شده که اول به سراغ جوکها بروی؟
- هیچکدوم حاج آقا. یعنی در واقع هر دوش. حالا چه فرقی میکنه حاج آقا؟
- فرقش اینه که نکند تو هم دنبال لطیفه های مربوط به علما باشی و اینطرف و اونطرف ما را دست بیندازی. مواظب باش که آلت دست ضد انقلاب نشوی مومن.
- نه حاج آقا خیالتان راحت باشه.
- حالا این لطیفه مربوط به کی هست؟
- خوب معلومه حاج آقا. این روزا نصف بیشتر جوکها مربوط به حاج محمود آقاست. اجازه س بگم؟
- بگو مومن بگو. هرچی به این مردک جعلق بگن کمه. تغوط کرده به بساط ما. همه چیز را بهم ریخته. آخرش هم سر همه ما را به باد میدهد. بگو مومن.
دکتر شعبانقلی از روی صفحه ی کامپیوتر میخواند:
- عرض کنم که نوشته که یک روز عیال یعنی منزل حاج محمود به او میگوید که حالا که به کشورهای غربی رفت و آمد می کنی بهتر است یک کمی مدره بشی و رفتار غربی یاد بگیری که آبروی ولی فقیه را پیش غربی ها نبری. بهتره که گاهی هم غذای خارجی بخوری. تا هم خوردنش را یاد بگیری و هم به مزه اش عادت کنی. توی همین تهرون یه غذایی هست به اسم پیتزا. از همون شروع کن. بعدش هم به او میگوید که باید به پیتزا فروشی در شمال تهران زنگ بزند که برایشان پیتزا بیاورند. شماره پیتزا فروشی را که از فامیل گرفته به حاج محمود میدهد. حاج محمود هم شماره را میگیرد:
حاج محمود: الو...الو. اونجا کجاس؟
صدا از اونور خط: کجا رو میخواستی حاجی؟ اینجا پیتزا فروشیه.
حاج محمود: میشه بیزحمت ده سیخ پیتزا واسه ی ما بفرستید. دوغ و مخلفات هم همراش باشه.
صدا از اونور خط: بر پدر مردم آزار لعنت. گرفتی مارو برادر؟ کبابی که نیس. پیتزائیه. چندتا پیتزا میخوای؟
احمدی نژاد: عصبانی نشو مومن. خوب ما تازه رابطه با غرب را شروع کرده ایم. از کجا بدانیم پیتزا دانه ای است. حالا پس بیزحمت بیست تا پیتزا بفرستید.
صدا از اونور: به نام ؟
حاج محموددستپاچه شده و میگوید: خوب معلومه دیگه برادر. به نام خدا. به نام خدا و با درود به شهدای جنگ تحمیلی.
شیخ اصدق میزند زیر خنده و میگوید:
- جوکش ضد انقلابی بود اما دمشان گرم. حالا از اخبار بگو مومن. تازه ترین خبر چیه؟
- هیچی حاج آقا. امروز صبح به حکم حاج آقا مرتضوی سی نفر دیگه رو هم به اسم اراذل و اوباش اعدام کردن. دمش گرم. اگه این اعداما نباشه کار ما زاره حاج آقا.
- درست است اما میگم مومن ما بالا خره نفهمیدیم که این اراذل و اویاش از کجا میان که هرچی میکشیم بازم تمام نمیشن.
- از ما بپرسید میگم که چه اهمیت داره که از کجا میان. مهم اینه که اعدام بشن تا امنیت علما و برادرا حفظ بشه. اما حاج آقا این بقال سرکوچه اگر چه که وجوهاتش به موقع میرسه اما تازگیا مثل ضد انقلاب در این مورد حرفای بودار میزنه.
- به پای ایشان نپیچ مومن. سالهاست که خیرش به ما رسیده. چه اهمیت داره که چند تا غر هم بزنه. حالا چه گفته؟
- میگه که با این اعداما چشمم آب نمیخوره که ریشه این اراذل و اوباش کنده بشه. میگه سی ساله که حکومت دست ماس و آقایون علما براساس قوانین اسلامی قابل قبول خودشان میچرخانندش. معلوم نیس اینهمه اراذل و اوباش از کجا تولید میشه؟ حاصل حکومت اسلامی علما شده گرانی و فقر و بدبختی و فحشا و تا دلت بخواد اراذل و اوباش. میگه زمان شاه که قوانین اسلامی نبود و علما توی حکومت نبودن و ولی فقیه هم نبود، مدرسه ها و ادارات و دکون و بازار هم اسلامی نشده بود و اینقدر هم شلاق و دست و پا بریدن و اعدام هم نبود، اینقدر اراذل و اوباش نداشتیم.
شیخ اصدق حرف منشی اش را قطع کرده و با صدای بلند میگوید:
- صبر کن مومن صبر کن. مثل اینکه قضیه بیخ دارد. برو به ایشان بگو زود توبه کند. برود دهانش را آب بکشد. نان روحانیت و اسلام را میخورد. یک دکان را در عرض ده بیست سال کرده است سه سوپرمارکت و پنج دستگاه خانه و اموال منقول و غیره. آنوقت از حکومت طاغوت حمایت میکند. میدانی اگر این حرفها را عمدا و از روی فهم زده باشد زنش بهش حرام است؟ اینها که این حرف را بزنند دیگر از مخالفین چه انتظار داریم.
- استغفرواله حاج آقا. خدا سایه شما و ولی فقیه را از سر اینها کوتاه نکنه. من خودم توبه اش میدهم. شما نگران نباشید. البته ایشان طرفدار طاغوت نیست. خودش میگوید که اگر اون طاغوت نامرد، هرکس را که حرفی داشت و مخالفش بود به زندون نمی انداخت و شکنجه نمیکرد که انقلاب نمیشد.
شیخ اصدق مدتی به فکر فرو میرود و بعد سر بلند کرده و میگوید:
همه ی این بدبختیا باعثش حاج محموده. وگرنه این مملکت قبل از اینکه احمدی نژاد بیاد که اصلا اراذل و اوباش نداشت و کسی رو اعدام نمیکردن. شما یادت میار قبل از او کسی را اعدام کرده باشن؟ معلومه که نمیاد. پس اینا ربطی به روحانیت و ولی فقیه و قوانین اسلامی نداره. برو از قول من به بقال سر کوچه بگو زبانش را گاز بگیرد و همین امروز یک تلگراف برای دفتر ولی فقیه بزند و بگوید که ما مسلمین از زحمات حاج سعید آقا مرتضوی در اعدام اراذل و اوباش و ضد انقلاب حمایت می کنیم. برو عجله کن.

-----------------------------------

۱۳۸۷ تیر ۳۰, یکشنبه

ماجراهای دکتر آیت اله اصدق الواعظین. ماجرای نهم- کلیک کنید



20 جولای 2008

دکتر اصدق الواعظین و لیست تروریستی اتحادیه اروپا

یکی از خصوصیات جناب شیخ اصدق سابق و آیت اله دکتر اصدق الواعظین فعلی، فرصت شناسی و به قول عوام "پراگماتیسم" ایشان است. او معتقد است که؛ درست است که گفته اند "تغاری بشکند، ماستی بریزد. جهان باشد به کام کاسه لیسان"، اما این معنی اش این نیست که هر کاسه لیسی که توی خانه نشسته و فعالیتی در جهت شناختن موقعیتها و محل شکستن "تغارها" نمی کند، جهان به کامش باشد. شیخ اصدق میگوید کاسه لیس باید فعال باشد. لازم نیست آدم عضو انجمن "کاسه لیسان مبارز"! باشد اما خوب اگر "عالم" زرنگ نباشد کلاهش پس معرکه است. مردم وجوهاتشان را به هر "عالمی" نمیدهند. باید زرنگ بود و وجوهات را گرفت. یا به عبارتی "وجوهات هم مثل آزادی گرفتنی است و نه دادنی". براساس همین خصلت است که شیخ اصدق به موقع اطلاعیه صادر میکند و به بزرگان و به قول خودش از ما بهتران و مخصوصا به رهبر مستضعفین جهان تلگراف تبریک و در صورت لزوم تسلیت می زند.
و اما از بعد از حمله امریکایی ها به عراق و سرنگون شدن حکومت صدام حسین، شیخ اصدق مسایل مربوط به مجاهدین را با دقت و حوصله دنبال میکند. از آنجایی که شیخ مطمئن است که اگر رژیم جمهوری اسلامی نتواند به هر ترتیب کار مجاهدین را یکسره کند، این خطر وجود دارد که آنها ترتیب رژیم را بدهند و او مجبور به ترک کشور و دارائیهای نامنقولش بشود، این پیگیری برای او همواره با نگرانی همراه بوده است. البته هروقت مشکلی برای مجاهدین پیش میاید او هم مثل برخی دیگر از "علما" و "سربازان گمنام"، شادمانی کرده و اطلاعیه میدهد و گاهی هم به رهبر تلگراف میزند و از این رهگذر برای خودش کسب امتیاز میکند.
امروز صبح ازخبر خوشحال کننده ی باقی ماندن اسم مجاهدین در لیست سازمانهای تروریستی اتحادیه اروپا، توسط یکی از "علماء" باخبر شد و بلافاصله به منشی اش گفت:
- برادر دکتر شعبانقلی آب دستت است زمین بگذار و یک اطلاعیه بنویس. نباید از بقیه عقب بمانیم. باید به همه ی رهبران جهان و بخصوص رهبران کشورهای اروپایی و علی الخصوص به ولی فقیه مستضعفین جهان تبریک بگوییم.
- تبریک واسه چی؟ چی بنویسم حاج آقا؟
- ای بی خبر کجائی؟. دنیا را آب ببرد رئیس دفتر ما را خواب برده. بنویس که روحانیت مترقی از بابت باقی ماندن نام سازمان مجاهدین در لیست تروریستی اتحادیه اروپا خوشحال است و به رهبران این کشورها درود و صلوات می فرستد. بنویس که این کار شما باعث خوشحالی رهبر مستضعفین جهان شده و باعث میشود که آن گروهک نتواند برای جمهوری اسلامی که یک رژیم مترقی و متمدن است مشکل درست کند. ما از این حکم و تصمیم شما استقبال می کنیم. بعدش هم ببین همون سایتهای وزارت اطلاعات که دائم توشون گشت میزنی چه گفته اند تو هم دوتا بزار روش و بگو.
دکتر شعبانقلی مدتی به فکر میرود و میگوید:
- فقط یه اشکال کوچیکی هست. یعنی نه که اشکال باشه. یه مطلبی هس که یه خورده باید بیشتر توضیح بدیم.
- خوب میدیم. اشکالش کجاس؟ بیشتر توضیح میدیم.
- قضیه اینه که همین دو سه هفته پیش که اسم مجاهدین رو از توی لیست انگلیس در آوردن همون سایت "ایران دیدبان" که شما بهش میگی "ریال دیدبان" یه چیزایی نوشت که ما هم از روش کپی زدیم و اینور و انور فرستادیم. حالا نمیشه بازم حرفای اونا را تکرار کرد. یه کمی چیز داره. یعنی در واقع چیزش چیزه. چطوری بگم....
- خفه کردی مارا برادر دکتر شعبانقلی. حیف آن دکترایی که من برای شما گرفتم. اینقدر چیز چیز کردی که حال بنده بهم خورد. بالا بیاور و حرف اصلی را بزن مومن.
- آخه اون موقع همین سایت ایران دید بان و بقیه سایتهای وزارت، برخلاف انتظار بنده و بقیه برادران، کلی اظهار خوشحالی کردن از اینکه اسم مجاهدین از لیست انگلیس درآمده. البته اولش کلی به دولت انگلیس التماس کردن و تهدید کردن که حق نداره اسم اینا رو از توی لیست در بیاره. اما وقتی دیدن دولت انگلیس به خاطر نداشتن ولی فقیه کاری ازش ساخته نیس، شروع کردن به به به و چه چه و اظهار خوشحالی کردن. ماهم طبق فرمایش خود شما یه تلگراف تبریک به رهبری زدیم و یه تلگراف تبریک هم به جک استرا و مجلس انگلیس. حالا چطور میشه که ایندفعه باز یه تلگراف تبریک به همون قبلی ها بزنیم و از در نیومدن اسم مجاهدین اظهار شادی بکنیم؟
- یعنی شما میفرمائید نمیشه؟
- چی بگم حاج آقا؟ اقلا یه دو سه ماهی صبر کنیم که تلگراف قبلی فراموش بشه. بعدش یه تلگراف تبریک جدید بزنیم. یه کمی آبرو ریزی داری. یعنی در واقع میگن اینا هم مثل وزارت اطلاعاتی ها روشون از جنس سنگ پای غنی شده ی قزوینه.
شیخ اصدق مدتی ریشش را میخاراند و بعد با تعجب میگوید:
- این وزارت اطلاعاتی ها مثل اینکه از ماهم آخوند ترند. چطوری رویشان شده در عرض دو سه هفته دوتا حرف متناقض بزنند؟
بعد از چند ثانیه خودش جواب میدهد:
- تعجب ندارد مومن. تعجب ندارد. حفظ آبرو و مصالح نظام از عبادت هم واجب تر است. هرکاری آنها کرده اند شما هم بکنید.
دکتر شعبان قلی لبخندی میزند و میگوید:
- من که نمیدانم چه بنویسم که رندان و رقبا نخندند. شما بفرمائید بنده می نویسم.
بازهم شیخ مدتی ریشش را میخاراند و بالاخره ارشمیدس وار بانگ یافتم یافتم سرداده و سپس میگوید:
- برادر شعبانقلی جان، اصل اول این است که فرصت را از دست ندهیم و تا تنور داغ است نان را بچسبانیم و خودی نشان بدهیم. اصل دیگر این است که باعث خنده و مزاح رقبا نشویم. پس راه حل در این است که تلگراف بزنیم اما با درایت. بنویس جانم بنویس:
خدمت رهبر عالیقدر مستضعفین جهان.
بدینوسیله با کمال شعف و در عین حال اندوه، باقی ماندن نام سازمان مجاهدین در لیست تروریستی اتحادیه اروپا را تبریک و تسلیت عرض کرده واز خداوند منان برای جنابعالی سلامت مزاج خواستارم.
والسلام و علیکم و علی ارواح پدرکم.
الجان نثار. الدکتر آیت اله اصدق الواعظین
-----------------------------------------

وبلاگ نوشته های حسین پویا
http://hosseinpooya.blogspot.com/