۱۳۹۳ فروردین ۹, شنبه

اقتصاد مقاومتی را شرح دهید.


نهم فروردین 1393

انشای سیدعلی فقاهت شاگرد کلاس پنجم

البته واضح و مبرهن است که مسئله اقتصاد مقاومتی خیلی بزرگتر از آن است که یک شاگرد کلاس پنجم بتواند شرحش را حسابی بدهد. یک شرح مهم اقتصاد مقاومتی آن است که اقتصاد مقاومتی اقتصادی است که مقاومتی باشد. یعنی اولش اقتصاد باشد و بعدش مقاومتی باشد. نه اینکه فقط اقتصاد باشد ولی مقاومتی نباشد. امام راحل فرمودند اقتصاد به تنهایی مال خر است. اما وقتی با مقاومتی همراه باشد دیگر ما بسیجی ها باید هوایش را داشته باشیم که مال خر نباشد. البته ناگفته نباشد که مقاومت در مقابل وسوسه های شیطان هم خودش خیلی مهم و اقتصادی است. اینجانب خودم یکبار که سوار قطار بودم دیدم دارد نماز قضا میشود و قطار هم هنوز خیلی مانده که به ایستگاه برسد. در اثر همان مقاومت در برابر شیطان، که به بنده می گفت چاره ای نداری جر اینکه توی همین قطار نماز بخوانی، بنده توی دهان شیطان زدم و از پنجره قطار پریدم پائین و نمازم را روی خاکهای بیابان خواندم و بعدش دوباره پریدم بالا.
 اما اینجانب سیدعلی فقاهت شاگرد بسیجی کلاس پنجم دبستان، اولش از آقای معلم گرامی انشاء سوال می کنیم که دادن موضوع انشای اینطوری ممکن است در اثر نفوذی دژمن باشد و ممکن است که معلم گرامی برای توضیحات مختصر به اوین یا کهریزک برده شود. پس بهتر است که معلمین انشاء گرامی مواظب موضوع انشاء باشند و در اموری فرهنگی دخالت نکنند. ما که خودمان در خارجه نبوده ایم اما یک قوم و خویش بسیجی ما که هرسال به خارجه میرود می گوید که در خارجه هم اگر کسی مثلا موضوع انشاء بدهد که چرا فلان جنس گران شده و یا چرا بدحجابی شده حتما به خاطر مسائل فرهنگی او را به اوین و یا کهریزک خارج برده و صدها ضربه شلاق می زنند و زنها و مردها هم در اتوبوس از هم جدا شده و بین آنها یک پرده می باشد. البته اینها که نوشتیم به موضوع انشاء مربوط نیست اما به عنوان یک محصل بسیجی که در آینده میخواهیم دکتر فیزیکولوجی اتمی و جراح مغز و زبان و پاچه بشویم لازم بوده که بگوئیم که حساب کار دست معلم محترم باشد و در امور فرهنگی دخالتی نباشد.
 اما گاهی اوقات شنیده شده که بعضی از همکلاسان عزیز  و برخی از ایادی استکبار  فکر می کنند که اقتصاد مقاومتی همان مقاومت اقتصادی است و برخی هم مدعی هستند که شبیه همان اختلاس مقاومتی است. ولی اینجانب می گوئیم که نیست و باید بدانیم که اختلاس مقاومتی ربطی به اقتصاد مقاومتی ندارد و توطئه دژمنان زبون و ایادی استکبار است. رهبر سابق معظم انقلاب در دفترچه خاطراتش که به دست شیخ اکبر افتاده خیلی از ما تعریف کرده است. حالا بگذریم که این شیخ اکبر ناکس دارد زیرآب ما را جلوی معلم محترم انشاء می زند و میخواهد بگوید که ما با اختلاس مقاومتی مخالفتی نداریم. اما ما خودمان زیرآب رهبر قبلی را زدیم چه برسد به شیخ اکبر کوسه که خودش بنیانگذار اختلاس مقاومتی بوده است. می فرمودیم که رهبر سابق معظم اولش فرموده است که اقتصاد مال خر است. البته چون خودش اقتصاد مقاومتی نمی کرده، فکر می کرده که اقتصاد مال خر است. اما ما که خودمان  اقتصاد مقاومتی می کنیم می گوئیم که اقتصاد مال خر نیست. ما که خودمان خر نیستیم. اما همانطور که امام جمعه محترم تهران فرموده هر خری نباید برای اقتصاد رهنمود بدهد و ولی فقیه فقط باید بدهد که معلوم نیست خودش که نمیدهد خر است یا نیست و اگر دادن خوب است چرا خودش نمیدهد.
اما همانطور که علمای ما گفته اند در اقتصاد مقاومتی ما باید از چینی ها یاد گرفته و از همین امروز دیگر دسته بیل و کفن و خمیرترش و مهر نماز و روسری و سنگ پا از کشورهای دیگر وارد نکرده و بلکه به آنها صادر کنیم و از ورود بنزین به کشور مانع شویم. اقتصاد مقاومتی آن است که قرار است توسط علمای حوزه و استادانی مثل آقای احمدی نژاد و با کمک برادران قاچاقچی در سپاه ماشینهایی ساخته شود که دنده و ترمز نداشته باشد و بجای بنزین با سوخت هسته ای کار بکند که توسط طلاب حوزه علمیه در داخل قابلمه درست می شود و بجای صندلی هم در داخل آن برای راننده یک منبر باشد و برای بقیه گلیم باشد و صندلی نباشد. چونکه صندلی یک فرهنگ غربی و استکباری می باشد و ما داریم با فرهنگ استکباری مبارزه کنیم و باید به فرهنگ گلیم بیشتر دقت شود.
اما یک شرح دیگر اقتصاد مقاومتی این است که اقتصاد باید یک طوری باشد که هرکس کسب حلال می کند و به نماز جمعه می رود بتواند کسب و کارش خوب بشود و اقتصاد مقاومتی داشته باشد ولی کسی که بخواهد با روحانیت در بیفتد نتواند اقتصادش مقاومتی بشود. اگر هر کس که کاسب است خمس در آمدش را به علما ندهد و سهم امام و سهم امام جمعه را به موقع ندهد دیگر اقتصادش مقاومتی نیست و باید آن فرد کاسب به خاطر رابطه با دژمن دستگیر و اموالش و شرکت و کاسبیش توسط سپاه مصادره و به کمیته امام که زیر نظر ولی فقیه است و اقتصادش از همان سی سال پیش مقاومتی بوده داده شود. البته مقاومت اقتصادی یک چیز دیگری است. شاید ولی فقیه سال آینده را سال مقاومت اقتصادی اعلام بکند مثل پارسال که سال حماسه اقتصادی بود. اما امسال برعکس است و سال اقتصاد مقاومتی است. و یک شرح دیگر اقتصاد مقاومتی آنست که کشور ما بتواند مثل کشور چین، جمعیتش را آنقدر زیاد بکند که به حول و قوه الهی بشود سه برابر جمعیت فعلی. البته واضح و مبرهن است که با یک جمعیت سیصد میلیون نفری اگر هر ایرانی درسال فقط هزار تومان به امام جمعه و نماینده ولی فقیه کمک کند، که البته خیلی پول کمی است و اگر به گدا بدهی قهر می کند، بر اساس حساب و کتاب دکتر محمود می شود یک سرمایه سی هزار میلیارد تومانی. همین سرمایه را به دست چند تا از برادران مومن بازار و یا وزرای دولت سابق یا فعلی بدهیم ظرف دهسال می شود خدا هزار میلیارد تومان که هرچقدر هم از آن اختلاس بشود و هرچقدر که برای شیعیان سوریه و لبنان و عراق و بوسنی هرزه گوئین خانه و بیمارستان سازی بشود باز معلوم نمیشود و با آن پول چه کارها که نمیشود کرد. ما خودمان خبر داریم که برادرانی داریم در همین دولت که سی سال پیش، هزار تومان هم به عنوان سرمایه نداشتند. همه دارائیشان همان حقوقی که از کمیته و سپاه و وزارت اطلاعات می گرفتند بود که تازه خیلی هم نبود. اما امروز به حول و قوه الهی و با استفاده از اقتصاد مقاومتی، همان دارایی را به سی و چهل و صد میلیارد رسانده اند. برای همین از قدیم گفته اند هرکس که سهم امام بدهد و کمک به روحانیت بکند باعث می شود که اموالش برکت پیدا بکند. البته برکت پیدا کردن هم یکی از شرح های اقتصاد مقاومتی است.
اما یک شرح دیگر اقتصاد مقاومتی که خیلی هم مهم است آنست که دولت خدمتگذار در آمدهای مملکت از فروش نفت و گاز را صرف درست کردن تونلهای زیرزمینی صنایع هسته ای و اتمی بکند که به قول دژمن زبون مثل این است که پولمان را توی رودخانه بریزیم. ولی ما می گوئیم فوتینا. زیرا که در این صورت به قول شاعر که فرموده است
تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت  دهد باز
واضح و مبرهن است که ایزد در بیابانها به ما پولمان را باز میدهد که شرح آن این است که وقتی داریم در بیابان چاه درست می کنیم که آب از تویش بیرون بیاید ممکن است که اسکناس از تویش در بیاید که البته یک شرح دیگر اقتصاد مقاومتی همین چاه است. مثل چاه جمکران که مردم هر روز تویش اسکناس می ریزند و هرچه می ریزند پر نمیشود. و ما از دولت منتخب انتظار داریم که در هر شهری یک یا چند چاه جمکران خیلی عمیق درست بشود که زیر نظر امام جمعه باشد و رئیس کلش هم بشود آقای خاتمی امام جمعه تهران که همیشه در مقابل دژمنان ایستاده و از ولی فقیه حمایت کرده است و اگر تلاشهای ایشان نبود مردم نمی فهمیدند که دعاهای ولی فقیه و ارتباط ایشان با امام زمان باعث شده که زلزله کمتری در مملکت بیاید یا اگر زلزله بیشتری آمد فقط بدحجابها و منکراتی ها کشته بشوند. وگرنه به گفته ایشان به خاطر اینهمه گناه و منکراتی که روزانه در این مملکت میشود حتما زلزله های ده ریشتر به بالا میامد که در آنصورت اقتصاد مقاومتی هم دیگر بیفایده بود. این بود شرح اقتصاد مقاومتی.

۱۳۹۲ اسفند ۲, جمعه

خاطرات سیدعلی خ. رهبر موقت مستضعفان جهان


30 بهمن 1392

شماره 1
یکشنبه 27 بهمن. یازدهم ربیع الثانی

امروز صبح با بررسی علمیِ شرح احوالات بزرگترین رهبران جهان و بخصوص پیامبران، به این نتیجه بسیار مهم رسیدیم که به غیر از حضرت خضر و آقای جنتی، همه ما یک روزی خواهیم مرد. این است که تصمیم گرفتیم خاطرات خود را بنویسیم تا رهبران آینده ایران و کشورهای دیگر دنیا، بر اساس این رهنمودها بتوانند کشور خودشون را به دروازه تمدن و شکوفائی و رشد شگفت انگیز برسانند. البته  همانطور که در آینده آقایان امام جمعه ها از بنده درخواست خواهند کرد، دستور خواهیم داد که این خاطرات را به همراه رساله عملیه اینجانب، از سال آینده در دانشگاههای ایران و سوریه و عراق و برخی کشورهای دوست در افریقا تدریس کنند.
1 - امروز بعداز ظهر سردار فیروز آبادی آمده بودند احوالپرسی. بنده همواره گفته ام از اینکه سرداری با این عظمت و این عرض و طول به ما خدمت می کند، همواره خرسند هستم. عصرانه ای بود و ایشان ماشاءاله چقدر میخورند. البته خودش معتقد است که ورزش و حرکات بدنی او را سر فرم نگه داشته. به نظرم که بنده هم باید کمی از این ورزش ها بکنم. در بحثمان در مورد امریکا، از بنده درخواست کرد که اجازه بدهم که سپاهیان و بسیجیان ما به کمک ناوهای هواپیمابر و زیردریایی های ساخت سپاه، نصف خاک امریکا را تسخیر کنند و اونجا را از زیر سلطه حکومت دست نشانده امپریالیسم خارج کنیم. می گفت نظر اکثر فرماندهان سپاه این است که بهتر است با ناوگان و زیردریائیهامان به یک حرکت انبردستی از قسمت نیویورک و شرق امریکا، تمام منطقه شرق را تسخیر کنیم. می گفت که در نیویورک شرکتهای بزرگی هستند که باید مصادره بشوند و در اختیار بنیاد مستضعفین قرار بگیرند.البته بنده مخالفتی ندارم اما فکر می کنم اگر غرب امریکا را بگیرم بیشتر به نفع ما خواهد بود چون در آن منطقه معادن طلا و نفت وجود دارد. تسخیر امریکا هم جزو حقوق ماست زیرا که به قول امام راحل امریکا از همان صدر اسلام و دوران ائمه اطهار به ما ضربه زیادی زده. به ایشان گفتم که بهتر است در این مورد در جلسه ای با حضور همه سرداران سپاه و فرمانده بسیج بحث کنیم. بین خودمان بماند، فیروزآبادی معتقد است که شیخ اکبر نباید در جریان طرح ما قرار بگیرد چون ممکن است به امریکائیها خبر بدهد. بنده هم به شیخ اکبر مشکوکم. خودش هم که جاسوس نباشد بچه هایش جاسوس هستند.
2 - دم غروب احمدی نژاد آمده بود. هنوز هم همان هاله نور را دور سرش میشود دید. اگر بنده ولی فقیه نبودم او حتما ولی فقیه می شد. می گفت حضرت حجت علیه السلام از سخنرانی من که در اون به امریکا و اوباما فحش دادم خیلی خوشحال است. انچوچک یک جوری می گوید که انگار او تنها کسی است که با آنحضرت ارتباط دارد. نمیداند که ما خودمان روزی سه بار خدمت آقا مشرف می شویم و از ایشان در مورد امور مملکت راهنمایی می گیریم. وگرنه اینهمه شکوفایی از کجا آمده؟ به رویش نیاوردم که دلش نشکند. می گفت باید سر امریکائیها را کلاه بگذاریم. البته نظرش این بود که این کار از دولت روحانی بر نمی آید. می گفت میتوانیم در ظاهر قبول کنیم که سانتریفوژها را از کار بیندازیم تا تحریمها را تمام کنند و پولهای بلوکه شده را پس بگیریم. من شگفت زده شدم. اما توضیح داد که در دوران رئیس جمهوریش روی چند تا از طلبه ها که در یکی از مدرسه های علمیه قم توانسته بودند در قابلمه عمل غنی سازی اورانیم بکنند سرمایه گذاری کرده است. البته هنوز بنده نفهمیده ام چگونه این کار را می کنند. حدس می زنم پودر اورانیم را در قابلمه می ریزند و می جوشانند تا آبش تبخیر شود و بجای کیک زرد، شربت زرد درست می کنند که نگهداریش هم باید ساده تر باشد. خودش معتقد بود که ظرف سه چهار ماه میشود با استفاده از چندهزار قابلمه، ما به غنی سازی هشتاد درصد و به بمب  برسیم. البته بدون اینکه امریکائیها خبردار بشوند. طرح خوبی است. می گفت خرجش هم بیشتر از بیست میلیارد دلار نیست که باید شرکت نفت مستقیما در اختیار دانشگاه احمدی نژاد قرار بدهد. توضیح نداد که چرا خرید چند هزار قابلمه و پرداخت حقوق چند صد طلبه سر از بیست میلیارد دلار در می آورد اما بنده هرچند به حساب و کتاب ایشان اعتماد دارم، بنده زاده را مسئول کنترل مالی پروژه می کنم. به ایشان  گفتم که طرح خوبی است و بنده مخالفتی ندارم. اما البته باید یادمان باشد که از قابلمه های چینی استفاده نکنیم. ضمنا باید با برخی از دانشمندان بسیج صلاح و مشورت کنم تا آنها هم در طرح شرکت کنند. ما برای سوخت زیردریایی های اتمی ساخت سپاه به اورانیم غلظت بالا نیاز داریم. البته سفارش میکرد که شیخ اکبر در جریان طرح قرار نگیرد چون ممکن است نارو زده و به امریکائیها خبر بدهد. خیالش را راحت کردم که چیزی به شیخ اکبر نخواهم گفت.
 3 – بعد از شام شیخ اکبر زنگ زد و گفت میخواهد خدمت برسد. پرسیدم برای چه کاری. گفت خاطراتی از امام یادش آمده که میخواهد برای من تعریف کند. گفتم در چه زمینه ای هستند. گفت مربوط به زمانی که امام جام زهر آتش بس را خوردند. گفت میخواهد به من بگوید که چگونه از تاثیرات جام زهر کم کنم. دیدم انگار قصد دارد که مرا به خوردن جام زهر ترغیب کند و بازهم الکی خاطره درست کرده. گفتم بنده فعلا قصد خوردن جام زهر ندارم. گفت منظور او هم این است که ضمن اینکه جام زهر را نمیخورم یک جوری وانمود کنم که خورده ام و حالم بهم خورده. می گفت امام در این مورد چیزهایی گفته که میخواهد به من بگوید. به نظرم دارد کلک می زند. میخواهد که من جام زهر را بخورم و بعدش او پایش را کنار بکشد. خیلی حقه باز است. گفت یک خواسته دیگر هم دارم. گفت می خواهم خواهش کنم که در سالگرد سومین سال فتنه 88 این موسوی و کروبی را آزاد کنید. اونها که نه کاری ازشون ساخته س نه قصد کاری دارند. گفتم با همه شیخ اکبر بودنت این یکی را اشتباه می کنی. بنده هم میدانم که نه کاری ازشون ساخته س و نه قصد کاری دارند. اصلا برای همین توی حصر نگهشون داشتم. بذار یه عده دلشون خوش باشد که اونا رهبر اپوزیسیون و جنبش به اصطلاح سبزن و منتظر باشن که از اونا حرف یا اعلامیه ای علیه من در بیاد. اینطوری بنده همه را سر کار گذاشتم. بعدش الکی گفتم که امشب مهمان دارم و صبر کند ماه آینده بیاد.
دوشنبه 28 بهمن- دوازده ربیع الثانی
1- باید به خاطره نویسی ادامه بدهم. کار خوبی است. اگر چند سال پیش نوشته بودم حالا این شیخ اکبر اینقد قمپز در نمی کرد. شیخ دغل برای هر موضوعی خاطره از امام میسازد. کم مانده بگوید امام با آمدن روحانی هم موافق بوده و خبرش را پیشکی داده. امروز صبح روحانی آمد. گفت آقا اینقدر به امریکا بد و بیراه نفرمائید. اجازه بدید کارمون را بکنیم. یه چند ماه فرصت بدید تا ما بتوانیم مقداری دلار ذخیره کنیم. گفتم مرد حسابی من دارم به نفع تو کار می کنم. تو میتوانی به امریکائیها بگویی که آقا فشار می آورد و اونها باید امتیاز بیشتری بدهند. گفتم تو چه آخوندی هستی که نمیتوانی چهارتا امریکایی را گول بزنی. برو خاطرات آقای رفسنجانی را بخوان ببین امام چگونه در جریان گروگانها سر امریکائیها کلاه گذاشتند و برای جنگ سلاح گرفتند. همان داستان کلت و کیک و مک فارلن. اصرار داشت که بنده قبول کنم که برای یک مدتی کارهای اتمی تعطیل شود. گفتم شما نمی فهمید. اینها، اگر ما این سایتها را هم تعطیل کنیم دنبال تعطیلی موشک سازی ما میروند. فردا هم میخواهند گروه حقوق بشر بفرستند. گفت آقا من خودم شیخم. من ترتیبی میدهم که آقای استرای انگلیسی بشود نماینده حقوق بشر. برای بررسی سایتهای موشکی هم روسها بیایند یا چینی ها. گفتم ولی نگفتی مسئله چیز چی میشه. با تعجب گفت چیز؟ کدام چیز؟ گفتم چیز دیگه. خنگ خدا. همون که با ب شروع میشه. گفت منظورتون برقه؟ ما که نیروگاهمون داره راه میفته. گفتم نه خنگ خدا. ب و میم و ب منظورمه. گفت: آهان فهمیدم بمب را می فرمائید. گفتم اسمش را نیار حرامه. گفت ولی شما که فرمودید ساختن اون حرامه. گفتم خاک بر سر تو شیخ که ده کلاس از احمدی نژاد پائینتری. گفت نگران نباشید. من میتونم ده تاش رو از روسها بخرم. نفت که بدیم اونا همه چیز میدن. سرم رو تکان دادم و گفتم  در مورد پیشنهادش فکر می کنم و خبر میدهم. یاد پیشنهاد احمدی نژاد و اون قابلمه ها افتادم. چیزی به او نگفتم. شاید بد نباشد که هر دوتا پیشنهاد با هم عملی شود. هم غنی سازی قابلمه ای و هم خرید بمب از روسها. بعد از رفتن روحانی به حرفهایش فکر کردم. فهمیدم همه اش نقشه شیخ اکبر است که میخواهد جام زهر را به بنده بخوراند و بعد خودش جای من را بگیرید. کور خوانده.
2- نزدیک ظهر خبرهای تظاهرات بختیاری ها را خواندم. گفتم ضرغامی بیاید ببینم چرا مسئله برای ما درست می کند. آمد. گفتم نکند این کارها زیر سر نفوذیهای شیخ اکبر در تلویزیون است که میخواهد برای من مشکل درست کند؟ گفت نه قربان. راستش ما میخواهیم یه جوری به این ملت بفهمانیم که هروقت در این مملکت مبارزه ای شده و قوم و قبیله ای تن به ظلم متجاوز خارجی یا حاکم داخلی نداده اند تحت رهبری یک روحانی بوده. حتی ما فهمیده ایم که براساس نظر امام راحل، رهبری مقاومت ایرانیها علیه حمله اسکندر به ایران هم با روحانیت شیعه بوده. اما این مردم و از جمله همین لرهای بختیاری قبول نمی کنند و هی از این طرف و اونطرف تظاهرات می کنند. گفتم که بنده بارها گفته ام که هر تظاهراتی کار صهیونیستهاست اما شاید شما هم راه را درست نمی روید چون هدف و حرفتان که کاملا درست است. اگر روحانیت نبود این مملکت کورش و تخت جمشید را هم نداشت. شاید بهتر باشد از احمدی نژاد کمک بگیرید. داستان قابلمه و غنی سازی را برایش گفتم. نمیدانم چرا تا کلمه بیست میلیارد دلار را شنید رنگ و رویش پرید. نمیدانم چرا هیچکدام از این فرماندهان پاسدار ما در کودکی دوست نداشته اند به مدرسه بروند و درس بخوانند اما همه شان وقتی بزرگ شدند و فرمانده شدند، دکتر هم شدند. البته این از افتخارات نظام الهی ماست که اینهمه دکتر سپاه ما را فرماندهی می کنند. اما خوب شاید بهتر باشد بنده دلیلش را بفهمم.