حسین پویا
22 اکتبر 2008
ماجراهای آیت اله اصدق الواعظین
ماجرای چهاردهم.
دکتر آیت اله اصدق الواعظین، کاندیدای جناح آرامش طلب
دکتر آیت اله اصدق الواعظین و یا همان شیخ اصدق سابق، در این سی سال بعد از انقلاب بطور عینی تجربه کرده است که در حکومت ولایت فقیه هر کاری قابل انجام است و هر کاره ای میشود شد به شرطها و شروطها. شیخ که تا کلاس ششم ابتدایی بیشتر به مدرسه نرفته و بیشتر از دو سه سال هم در حوزه علمیه درس طلبگی و آخوندی نخوانده، حالا، هم دکتر است و هم آیت اله و هم استاد. مدتی هم رئیس یکی از دانشگاه ها بوده و برای خودش کلی اعتبار علمی و مذهبی دارد. و همه اینها را از صدقه سر ولی فقیه معظم و جمهوری اسلامی دارد. خودش میگوید که قبل از انقلاب و تا مدتها بعد از انقلاب هرگز به خوابش هم نمیدیده که اینهمه مدارج علمی را اینقدر با سرعت و بی زحمت طی کند. و این روزها که بحث انتخابات ریاست جمهوری و آمدن مجدد خاتمی و کاندید شدن کروبی و دیگران مطرح است، شیخ اصدق تصور میکند که دیگر موقعش رسیده که او ریاست جمهوری بشود. به نظر او؛ که خیلی بی ربط هم نیست، شرایط رئیس جمهور شدن در حکومت ولایت فقیه سه چیز است:
اول اینکه آخوند باشی (داشتن عبا و عمامه ضروری نیست. باید ذاتا آخوند باشی. البته داشتن عبا و عمامه هم خودش یک امتیاز است)
دوم اینکه باید پر رو باشی. یعنی خیلی رو داشته باشی. یعنی چیزی در حد خود خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی. یعنی آنقدر پرو باشی که روز روشن روی منبر اعلام کنی که شب است و آنقدر با اطمینان و از موضع بالا بگویی که کسانی که پای منبرت نشسته اند کوچکترین شکی در اینکه شب است نکنند و اگر هوا آفتابی است فکر کنند که از علائم آخر زمان یکیش هم اینست که مهتاب آنقدر پرنور میشود که با خورشید اشتباه گرفته میشود.
و سوم اینکه تا نهایت امکان خالی بند باشی.
بنابراین شیخ اصدق که فکرهایش را کرده و حاضر است برای رئیس جمهور شدن هرچقدر پول لازم باشد خرج کند، به منشی و رئیس دفترش میگوید:
- جناب آقای دکتر شعبانقلی، بفرمایید که نظر شما در مورد ریاست جمهور شدن "استادت" چیه؟ فلسفه بافی نکن مومن و همانطور که کج نشسته ای راستش را بگو.
دکتر شعبانقلی یا همان شعبان جیب بر سابق که صدقه سر شیخ اصدق حالا دکتر شده و "استادش" را هم خوب میشناسد، قیافه فیلسوف مابانه ای به خود گرفته و بعد از مدتی تفکر میگوید:
-مبارکه استاد. بنده هم افتخار میکنم که رئیس دفتر رئیس جمهور باشم. شاید دور سر ما هم یک هاله ای چیزی درست بشود و ما هم بشویم جزو نظر کرده ها. شما بحمداله همه شرایطش را دارید. عبا و عمامه اش را دارید. پولش را دارید. سوادش را دارید. تقوایش را دارید. سیاستش را دارید. دل و جرائتش را دارید. مورد تایید امام زمان و ولی فقیه هم هستید. اما بفرمایید که از طرف کدام جناح کاندید میشید انشاءاله؟
- این چه سوالیه مومن. خوب معلوم است دیگه. از جناح اصلاح طلب زیرا که اینها این روزها بیشتر مطرح هستن.
- متاسفم که عرض کنم کمی دیر شده حاج آقا. آقای کروبی کاندید شده و گفته که بهتره که دیگه کسی از جناح اصلاح طلب کاندید نشه.
- حرفهای نا امید کننده نزن مومن. خوب من از یک جناح دیگر کاندید میشم. مهم که جناح نیست. مهم اینه که آقا قبول بکنه که حتما میکنه.
- درسه حاج آقا. اما باید از طرف یک جناحی حمایت بشید تا موضوع جدی به نظر برسه.
- خوب خودمان یک جناح میسازیم که جدی باشه. بنده میشم کاندیدای جناح... چی بگم... جناح مثلا آرامش طلب وابسته به جناح میانه اصول گرا. خوب شد؟
- بله حاج آقا. دم شما گرم. جناح آرامش طلب. اسمش هم از اصلاح طلب دهن پرکن تره. و اما مشکل دوم اینه که جنابعالی خیلی در چارچوب مملکت اسلامی شناخته شده نیستید. کسانی مثل کروبی و خاتمی از شما شناخته تر هستند.
- مومن فکر کردی با کی طرفی؟ هنوز بعد از اینهمه سال استادت را نشناخته ای. چنان تبلیغاتی راه بیندازم که بچه های کوچه های حسن آباد لندن و پاریس هم طرفدار من بشوند.
- حاج آقا لندن و پاریس که خودشان شهرن حسن آباد و قاسم آباد ندارن.
- کفر نگو مومن. پس مرغ و جوجه ها شان را از کجا می آورند؟ همه شهرهای بزرگ حسن آباد دارن. حالا دیگر لازم نکرده به من درس تاریخ بدی.
- ببخشید استاد. حالا بفرمائید برای تبلیغات چه فکری کردی؟
- عرض میکنم مومن. عجله نکن. شما خاطرت هست که وقتی آن پیامک ها روی تلفن همراه بنده آمد که از رهبر مجاهدین حمایت میکرد چه گفتی؟
- نخیر حاج آقا خاطرم نیست. مشکلات خانوادگی یاد و هوش برام نگذاشته.
- پس حیف از آن دکترایی که بنده به شما دادم. بزار در کوزه آبش را بخور. آدم که دکتر میشه دیگه نباید مشکلات خانوادگی داشته باشه. ما به شما گفتیم که این پیامک ها از کجا آمده و ترسیدیم که خدای نکرده اینها در داخل نفرات دارند و عنقریب است که حکومت را به خطر بیندازند. اما جنابعالی گفتی که جای نگرانی نیست و آن سایت "ریال دیدبان" وزارت اطلاعات گفته که اینها یه عده را در خارجه استخدام کرده اند و از همان خارجه این پیامک ها را میفرستند. گفتی یا نگفتی مومن؟ اقرار کن.
- هاااااا. اونو میگی. خوب آره. اما....
- چه امایی مومن؟ چه امایی؟ اما نداره دیگه. شما گفتی ما هم قبول کردیم. دیگه اما و اگر نداره مومن؟ شما هم داری کم کم روحانی میشی ها.
- واله حاج آقا از شما چه پنهان، تازگیا ما فهمیدیم که سایتای وزارت اطلاعات هم مثل خود وزیر اطلاعات و خود رئیس جمهور خالی بندن. یعنی تا سرتو برگردانی رنگت میکنن. فهمیدیم همون حرف شما که به اینا میگی "ریال دیدبان" ، حرف درسیه. این سایتا همش میخوان اینو بگن که مجاهدین توی داخل هیچکس ندارن. معلوم نیس پس چرا وزارت اطلاعات هرکی رو دستگیر میکنه اول از همه وصلش میکنه به مجاهدین. اون حرفشون در مورد اون پیامک ها هم آب توش بود. همین دوسه روز پیش سایت خبری جهان گفته که خبردار شده که یک عده از طرفدارای مجاهدین رو سر همین پیامک فرستادن و همین تبلیغات برای مجاهدین دستگیر کردن. البته این خبر به گوش سایتای وزارت اطلاعات هم رسیده اما خوب دیگه، این بردرا دفه اولشان نیس که خالی بندیشون رو میشه و از یک سایت خودی رو دس میخورن.
شیخ اصدق با شنیدن این گفته ها به فکر فرو میرود. بعد از چند دقیقه میگوید:
- بسیار خوب مومن. پس آن کله ات را کار بینداز ببین که برای معروف شدن چکار باید بکنیم. شاید بهتر باشه که همن کلک احمدی نژاد را بزنیم و بگیم که با امام زمان رابطه داریم و دو کله مان هاله نور پیدا شده. اما نه. چطوره یک مایه ای بگذاریم و از هنرمندان ایرانی خارج کشور کمک بگیریم. از اونا بخواهیم که از ما به عنوان کاندید جناح آرامش طلب حمایت کنن. یعنی یک جبهه ای، انجمنی، گروهی، چیزی راه بیندازند و یک طوماری در بیاورند و همه از ما حمایت کنند.
- واله حاج آقا فکر نکنم که هنرمندای خارج کشور اهل این کارا باشن. خیلی هاشون آدم حسابین. با پول و این چیزا نمیشه انداختشون توی این راه.
- باز که شما حرف ناامید کننده زدی. مگر همین فیلمساز معروف نبود که برای احمدی نژاد نامه نوشت و کلی قربان صدقه اش رفت و بعدش از رفسنجانی حمایت کرد. یا اونهایی که برای کاندیداها فیلم انتخاباتی ساختند.
- کیا رستمی را میگید. اون که خارج کشور نیس. اون خودیه. مثل خیلی از خودیهای دیگه که یه پاشون داخله و یه پاشون خارج. اون بقیه هم خودی هستن و داخلی.
- اونایی که از خاتمی حمایت کردن چی؟
- اونا هم خارج کشوری نبودن. البته یه تعداد کمی از هنرمندان خارج کشور هم از خاتمی حمایت کردن. یا اونایی که به داخل رفت و آمد میکنن. شاید اگه اونا را راه بندازیم بشه یه چیزی از توش درآورد. باید یه مقدار بهشان وعده و عید بدیم.
- آفرین مومن. احسنت. بدهید. هرچه میخواهید وعده بدهید. پول بدهید. هرچه لازمه بدهید. حالا فهمیدم که اون دکترایی که من به شما دادم ارزشش را داشت. خوب بفرمایید اقدام کنید. یکی دوتا رابط پیدا کنید و بگویید نگران پول و این چیزا نباشن. هرچه بخواهند میدهیم. اسم ما را سر زبانا بیندازند. بعدا بیشتر از خجالتشان در می آییم. همین امروز اقدام کن مومن.
- چشم حاج آقا. یکی دوتا دلال برای اینجور کارا سراغ دارم. همان هوشنگ خان هم که ملاقاتش کردید اینکاره است. چشم.
- پس بجنب تا دیر نشده مومن. بجنب
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر