۱۳۸۷ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

پرده سوم از نمایشنامه در دفتر مقام عظمای ولایت فقیه




چهارشنبه سوری – نوروز 1388

نمایشنامه دنباله دار "در دفتر مقام عظمای ولایت فقیه"
پرده سوم: "رای حاج رمضون"!!

زمان: صبح اول وقت
مکان: دفتر مخصوص ولایت فقیه
افراد صحنه این پرده: 1- رئیس دفتر 2 – حاج رمضون آبدارچی مخصوص

رئیس دفتر مشغول بررسی دفتر ملاقات روزانه ولی فقیه است که حاج رمضون با قیافه ای گرفته برایش چای می آورد. چای را روی میز رئیس دفتر می گذارد. رئیس دفتر سرش را از روی میز بلند میکند.

رئیس دفتر: چه شده حاجی جان. چرا قیافه ات اینطور درهم است مومن؟ خوب است که ما کشتی نداریم که غرق شود. قیمت املاک هم که به خاطر دعاهای رهبر معظم ثانیه ای بالا میرود. پس دیگر چرا در همی مومن؟ نکند نگران آخرتت هستی؟ من به شما اطمینان صددرصد میدهم که همگی ما در سایه ولایت عظما جامان توی بهشته و هزاران حوری دارند انتظارمان را می کشند. حالا بگو ببینم چه شده؟

حاج رمضون: حاج آقا دس به دلم نذارید که خونه.

رئیس دفتر: نکنه دوباره عیالاتت با هم ساخته اند و حسابت را رسیده اند. چقدر به تو نصیحت کردم که سه تا زن را در یک خانه نگه ندار مومن. یا تجدید فراش نکن و یا اگر میکنی هرکدام را در خانه ای جداگانه اسکان بده.

ح. ر. : نه بله حاج آقا. مشکل عیالات نیست. مشکل این برادر زاده نا اهل ناشکر است. همانی که سه سال پیش با ریش سفیدی شما فرستادیمش به دانشگاه دکتری. گفتیم یک دکتری چیزی توی خانواده داشته باشیم که اینقدر مجبور نباشیم اهل و عیالاتمان را پیش نا محرم ببریم.

ر. د.: مومن این حرفا از شما بعید است. آخر جوان بسیجی که حتی دیپلم دبیرستان را هم نداشته و دوره هفت ساله دانشگاه پزشکی را در چهار سال تمام می کند و نصف کلاسها را هم شرکت نمی کند چطور میتواند اهل و عیال شما را معالجه کند؟ امت "اسلام" اصولا احتیاجی به طبیب و دکتر ندارد که محرم باشد یا نامحرم. سلامتی و مریضی ما همه در دست خداست.

ح. ر. : درست فرمایش می فرمایید حاج آقا. اما خوب ما دیدیم آیات عظام برای معالجات مختصر هم به خارجه میرن و مجبورن زیر دست دکترهای کافر و پرستارهای نامحرم دراز بکشن که لابد مسئولیت اون دنیایی داره. گفتیم شاید این پسره دکتر بشه و ما مجبور نشیم زیر دست نامحرم دراز بکشیم که به ماتحتمون آمپول بزنه. اما انگار باید این آرزو را به گور ببریم.

رئیس دفتر: حالا بفرما چطور شده است؟ ترک تحصیل کرده؟ شما که میگفتی رئیس حراست دانشگاه از ایشان رضایت دارد. تا سه چهار سال دیگر هم دکتر میشود. سواد ندارد مهم نیست. مهم اینه که آینده اش تضمین است مومن. دیگر چرا نگرانی؟

ح. ر. : نه بله حاج آقا. ترک تحصیل نکرده. توی دانشگاه حسابی مشغول تحصیل است. سر همین قضیه خاکسپاری استخوانهای جنگ تحمیلی هم در صحن دانشگاه با دانشجوهای ضدانقلاب و منافق درگیر شده بوده و هفت هشت نفرشان را با قمه لت و پار کرده بوده. خودش هم یک زخم سطحی برداشته بوده که به حمداله مشکلی نبوده. برای همین هم رئیس حراست یک سفر حج عمره براش در نظر گرفته.

ر. د.: به درستی که این جوانها مایه افتخار ما علما هستند. یک چنین جوانان مسلمان و متعهدی هستند که نظام ما را سرپا نگه داشته اند. این را به "آقا" بگو تا ایشان هم تشویقش کنند. حتما یک چفیه برایش میفرستد. "آقا" خوب قدر این جوانان را میداند. پس نگرانیت از چه بابت است؟

حاج ر.: واله چی بگیم حاجی آقا؟ خجالت میکشیم بگیم.

رئیس د.: دشمنت خجالت بکشه. بگو مومن بگو ببینم قضیه چیه؟ زن میخواد؟ براش بگیر.

حاج ر: نه بله حاجی آقا. موضوع اینا نیست. راسیتش تا دوسه ماه قبل پایش را کرده بود توی یک کفش که شما پا در میانی بکنی که ایشان بشه رئیس دانشگاه. خلاصه کلی برایش روضه خواندیم تا قبول کرد که تا درسش را تمام نکرده و دکتر نشده باید توی همین دانشگاه دکتری بمانه و بسیجی خوبی باشه.

رئیس د.: خدا خیرت بدهد حاجی. درست گفته ای. ما که نمیتوانیم یک بسیجی را که دکترا ندارد بکنیم رئیس دانشگاه مومن. معمم هم نیست که بگویم همان داشتن عمامه معادل دکترا میشود. بهتره که همین دانشگاه را بچسبد و درسش را تمام کند. شاید بشود گفت دوسال یکی برایش حساب کنند که چهار سال بقیه را توی دو سال بخواند. بعدش برایش یک فکری میکنیم.

حاج ر.: خدا خیرتان بده. ماهم همین را بششان گفتیم و ایشان هم قبول کرد. اما دیشب دوباره آمده بود و داد و هوار راه انداخته بود که:
"مگر ما چه مان از حاجی محمود کمتره. اولش میخوایم بشیم شهردار تهران و بعدش هم بشیم رئیس جمهور. تازه ما اردتمان به "آقا" خیلی هم از آقا محمود بیشتره"
ماهم اولش دعواش کردیم. اما نیس که خیلی باباشا که برادر کوچک ما باشه دوس میداریم، موندیم که چکار کنیم. گفتیم میایم با شما صلاح مصلحت می کنیم و هرچی شما فرمودید اجرا میکنیم.

رئیس د.: موندن نداره حاجی. تا درسش تمام نشه و مدرک نگیره خبری از مشاغل دولتی نیس. اگه دوس داره تاجر بشه مانعی نیس. بیاد تا براش امتیاز واردات یک چیزی مثل کشک یا روغن زیتون یا سیگار را بگیریم و بشود تاجر کشک. سر یکسال هم میلیاردر شده. هروقت هم فرصت کرد سری به دانشگاه بزند و از همین کارایی که حالا میکند بکند تا درسش تمام بشود و دکترایش را بگیرد.

حاج ر.: واله ما هم همینا را بششان گفتیم. اما میگه حالا که اینطوره به بسیج بگیم که سالی دیگه مدرک دکترایش را بشش بدن. ما هم گفتیم آخه پسره نفهم تو اگه چهار ساله دکتر بشی که نمیتوانی یک نسخه بنویسی. میگه:
" حالا کی خواسته نسخه بنویسه. مملکت "اسلامیه"! دکتر و مهندس غرب زده میخواد چکار؟ ما نباید وقتمون را صرف سرکلاس رفتن بکنیم".
میگه اگه ما کاری براش نکنیم خودش یکراست میاد میره خدمت "آقا".

رئیس د.: جوانهای این دوره و زمانه هم عجب سر پرشوری دارند ها. یادت میاد ما خودمان وقتی جوان بودیم چقدر در زندان خدمت کردیم؟ هم حاکم شرع بودیم و هم سرپرستی برادران بازجو را میکردیم. اما اینقدر شور وسر نداشتیم. خوب اینها در مکتب همین ولی فقیه بزرگ شده اند. باید هم اینطور برای خدمت به "اسلام و مسلمین" شور و شوق داشته باشند. حالا خودت چه صلاح میدانی حاجی؟ میخوای بیاریش اینجا بشود محافظ ما و در کار تجارت هم کمکمان کند؟

حاج ر.: واله ما هم همه جور قول بشش دادیم اما قبول نکرد. گفتیم بیا قبول کن دو سه سال برو خارج کشور و برگرد. اونوقت ما به همه میگیم دکتر شده و از آقا تقاضا میکنیم وزیرت بکنن. اما باز هم قبول نکرد که نکرد. میگه حالا که اینطوره ما را بکنید نماینده مجلس. هم توی دانشگاه باشیم و هم توی مجلس. اونوقت خودم سال دیگه مدرکم را از رئیس دانشگاه میگیرم و نیازی به پادرمیان حاج آقا هم نیس.

رئیس د.: عجب جوان ماجراجوییه مومن. "آقا" به اینجور جوانا خیلی علاقه داره. به نظر من بگو بیاید یک سری خدمت "آقا" بزنه و دست ایشان را ببوسد و حاجت را از ایشان بگیرد. اگر آقا صلاح بدانند برای یک مدتی نماینده مجلس بشود بد نیست. داشتن چنین نزدیکانی در مجلس برای من و تو هم لازمه. دکترایش را هم یا سال دیگر و یا دوسال دیگر میگوییم بهش بدن. بعدش به عنوان یک بسیجی که دکترا دارد همه جا برایش سر و دست میشکنند. همین وزیر اطلاعات که با شما اینجوری جنگ و دعوا دارد حاضر است هر کاری برایش بکند.

حاج ر: خدا خیرتان بده حاج آقا. خیالم را راحت کردید. چشم. فردا با خودم میارمش که بره دست "آقا" را ببوسه.

رئیس د.: بسیار خوب حاجی. حالا چای و میوه را آماده کن که کاندیداهای ریاست جمهوری میان که خدمت آقا برسن. باهاشان یکی به دو نکن مومن خوبیت ندارد.

حاج ر: چشم حاجی آقا. ما لال میشیم. اما هنوز که اینجا نیسن می خواستیم بدانیم که به نظر شما کدامشان مورد نظر "آقا" هستن؟ ما باید به کدامشان رای بدیم.

رئیس د.: مومن مثل اینکه بعد از اینهمه سال خدمت در این مکان مقدس هنوز سیاستمدار نشده ای. مملکت ما بحمداله از همه ممالک جهان دومکراتیکی تر است. اینجا "آقا" سرپرست و قیم مردم هستند و وقتی ایشان تصمیم بگیرند یعنی دومکراسی. یعنی مردم تصمیم گرفته اند. اینها همه شان مورد توجه "آقا" هستن. اینها همه شان مرید و مقلد ولی فقیه هستن. اینها همه شان برای پاگرفتن این نظام خون دل خورده اند و زحمت کشیده اند. "آقا" هم به همه ی اینها علاقمند هستن. بنابر این شما لازم نیس به کسی رای بدید. وظیفه ما و شما اینست که امثال همان برادرزاده بسیجی شما را تربیت کنیم. آنها هستن که نظام را سرپا نگه میدارن.

حاج ر: راسیتش ما دلمان راضی نیس که این حاج محمود دوباره رئیس جمهور بشه.

رئیس دفتر: چرا مومن؟ ایشان چه هیزم تری به شما فروخته؟ از صدقه سر ایشان قیمت مستقلات ما که ده برابر شده. دیگه چه ناراحتی داری مومن؟

حاج رمضون: واله مشکل اینه که وقتی آدمایی مثل این حاج محمود میشن رئیس جمهور اونوخ جوانایی مثل این برادر زاده ما هوایی میشم و میگن ما چرا نشیم. به نظرم "آقا" بهتره یکی از همین علما را بکنه رئیس جمهور.

رئیس دفتر: بد هم نمیگویی مومن. بد هم نمیگویی. حالا بفرما به امورات آبدارخانه برس. من هم باید به کارها برسم.

حاج رمضون خارج میشود و رئیس دفتر مشغول بررسی دفتر ملاقات ها میشود.

۱۳۸۷ اسفند ۱۹, دوشنبه

پرده دوم نمایش : سوالات شرعی حاج رمضون


پانزدهم اسفند 2008
نمایشنامه چند پرده ای:در دفتر مقام عظمای ولایت فقیه"!" پرده دوم: سوالات شرعی حاج رمضون

زمان: وسطای اسفند
مکان: دفتر ولی فقیه مستضعفین جهان
افراد صحنه به ترتیب اهمیت سیاسی - اقتصادی:
الف- رئیس دفتر خامنه ای
ب – آخوند اژه ای وزیر اطلاعات رژیم
ج- حاجی رمضون آبدارچی مخصوص دفتر مقام عظما

پرده باز میشود. رئیس دفتر پشت میز کارش مشغول بررسی اعداد و ارقام ثبت شده در یک دفترچه است. چند دقیقه ای به همین منوال میگذرد و سپس رئیس دفتر سرش را از روی دفترچه بلندکرده و دکمه ای را که مخصوص صدا زدن حاج رمضون است دو بار فشار میدهد. بلافاصله سر و کله حاج رمضون پیدا میشود.
رئیس دفتر: حاج رمضون بی زحمت دوتا چای بیار و بیا اینجا بشین کمی گپ بزنیم.
حاج رمضون بدون گفتن کلامی خارج شده و پس از چند دقیقه با یک سینی که دو استکان چای در آن هست وارد شده و یک چای را جلوی رئیس دفتر گذاشته و چای دیگر را هم روی میز کوچک کنار میز رئیس دفت میگذارد و روی مبل می نشیند.
رئیس دفتر: عرض کنم به حضور سرکار که حساب و کتابامون رو بر رسی کردم و همه ش درسته. به حمداله درآمد خوب بوده. اینها همه از آثار ارادتی است که به "آقا" داریم مومن. این اعداد نشان میدهند که اینهایی که میگویند در این مملکت فقر و نمیدانم تورم هست همه شان غرض و مرض دارند. اما میگم حاجی شما متوجه صحبتهای "آقا" با این یارو طالبانی شدی یانه؟
حاج رمضون: واله تا حدودی شدیم. یه چندتایی هم سوالات داریم اما خوب...

رئیس دفتر: سوالاتت را بعدا بپرس. اما من فکر میکنم از این به بعد دیگه وقتشه که پول نقدا رو به خارج منتقل کنیم. صلاح نیس اینجا زیاد پول نیگر داریم. از مستقلات هم هرچی میتونی به پول نزدیک کن و بده که من ترتیب فرستادنش رو بدم. اما از این موضوع به کسی چیزی بروز نده مومن. به صلاحمان نیست.

حاج رمضون: ما که دهنمون خدا را شکر قرصه. خدا سایه "آقا" را از سر ما کوتا نکنه که هرچه داریم از "آقا" داریم....... اما میگیم حاج آقا.... راسیتش یک تا شایدم دوتا موضوع هست که ما نمی فهمیم. یعنی وقتی بهش فکر میکنیم ها..... یک خورده ای گیلیج و ویلیج میشیم.

رئیس دفتر: اولا که بسیار طبیعی است که شما مسائل شرعی را نفهمی. این که خجالت ندارد مومن. خوب بهر حال فهمیدن کار ما علما است. شما مومنین، بسیاری از مسائل را نمی فهمید و برای همین هم به ما علما احتیاج دارید. در حدیث معتبر است از شیخ کافی که میفرماید العلماء یفهمون و الغیرالعلماء لایفهمون. یعنی که علماء خیلی بیشتراز این چیزا میفهمند و خلاصه شما باید رازهاتون را با اهل علم و معممین در میان بگذارید و سوالاتتون را از علما بکنید و از اموالتون در راه پیشرفت حدیث و علم خرج کنید. البته این حدیث معانی دیگری هم دارد که فعلا به اینجا مربوط نمیشود. مهم آن دستورالعملی است که میگوید رازهاتون را با علما در میان بگذارید و مسئائلی را که نمی فهمید باید از علما استفتاء کنید. هم ثواب دنیا دارد و هم ثواب آخرت.

حاج رمضون: مسئله ی اونجوری که نیس حاج آقا.

رئیس دفتر: توفیری نمی کند مومن. خجالت نکشید. هر مسئله ای باشد استفتاء بکنید. در مورد مسئله صیغه و نسوان است؟

حاج رمضون: این چیزا نیس حاج آقا. مسئله مربوط به مشکلات چیزه.....

رئیس دفتر: عرض کردم که توفیری نمیکند مومن. اگر سوالات شما مربوط به وجوهات و خمس و زکات درآمدمون هم هست، عرض میکنم که نگران نباشید زیرا که روحانیت شرعا وجوهاتی نمی پردازه. خیالت از این بابت راحت باشه.

حاج رمضون: نه حاج آقا اینم نیس. راسش خجالت میکشیم بگیم. مسئله در مورد چیزه....

رئیس دفتر: نکند در مورد نجاسات مسئله دارید؟ باید بگم بیخودی ناراحتی مومن. "آقا" خودشان تز اجتهادشان را در همین زمینه نوشته اند. انواع نجاسات را مثل کف دستشان می شناسند. هر سوالی دارید بدون خجالت بفرمائید تا از رساله "آقا" پاسختان را بدم.

حاج رمضون: خدا را شکر که بسیج یک همچین رهبر دانشمند و نجاسات شناسی داره. اما حاج آقا سوال ما یه چیز دیگه یه.

رئیس دفتر: حاجی جان بجز اینها که دیگه مسئله مهمی وجود نداره. اینقدر نگران مشکلات دنیوی نباشید. دنیا را باید به اهلش واگذار کرد. ما دعاگویان اهل بیت و پیروان امام هستیم و مسائل دنیوی برایمان مهم نیست. مسائل دنیوی را باید برای اهلش گذاشت. الدنیا مزرعه الاخره حاجی. باید به فکر آخرت و روز چهارصدهزار سال و مار غاشیه و پل صراط بود. حالا چی هست این سوال شما؟

حاج رمضون: (نجوا کنان میگوید) در مورد مسئله منافقین و اتمی و اینجور چیزاس.

رئیس دفتر: مسئله اتمی که اصلا نگرانی نداره. "آقا" ماشاءاله همه ی کتابهای علمی را خوانده اند. از کتابهای گوستاو لوبن بگیرید تا بتهونگ و حتی اگوس کنت. حتی یک روز که سرحال بودند، برای بنده ساعتها در مورد اختراع مرده شور اتمی که ایده اش مال خودشان بوده گفتند. وقتی "آقا" میگویند که ما قرار داریم که از انرژی هسته ای استفاده صلح آمیز بکنیم، بیخود نمیگن. بمب را هم انشاءاله وقتی ساختیم حتما برای مصارف صلح آمیز ازش استفاده میکنیم. متوجه نشده اید که چگونه این وزیر انرژی سوالات اتمی را از "آقا" استفتاء میکنه؟ مجتهد جامع الشرایط و ولی فقیه یعنی همین مومن. سوالت در مورد مجاهدین چیه؟

حاج رمضون: واله از این صحبتایی که این حاج آقا اجه ای میکرد ما اینجوری حالیمان شد که این مجاهدین، هم دارن داغون میشن، یعنی داغون شدن، هم توی عراق گیر نیروهای خودمون هستن و تکون نمیتونن بخورن، هم تازه اگه توی عراق آزادشون هم بزارن کاری ازشون ساخته نیس. این چیزی بود که ما از حرفای حاجی اجه ای حالیمان شد. درس عرض میکنیم؟

رئیس دفتر: غرضت را بگو مومن. اینا را شما فهمیدی. ما چیز دیگه ای می فهمیم. یکبار عرض کردم که روحانیت و علما را با عوام یکی نکن. حالا سوالت چیه؟

حاج رمضون: میگم اگه اینجوریه پس چرا "آقا" از هر خارجی که میاد ملاقاتش میخواد که حساب مجاهدین را برسن. یادتانه وقتی اون انگلیسیه که صلوات میرفستاد؛ جک نمیدونم چی چی، اومده بود، آقا تا دم در بدرقش کردن و همه ش میگفتن کار مجاهدین را تمام کنید. اونم همه ش میگفت چشم. یعنی نمیگفت ولی دساشا میگذاشت به چشاش. خوب اینا که عددی نیسن. کاری هم برعلیه ما ازشون ساخته نیس. پس این حرفای "آقا" چه معنی میده؟

رئیس دفتر: سوالت همینه یا سوال دیگری هم داری؟

حاج رمضون: واله سوال که زیاده. اما خوب یکی دیگه م که همش توی نماز میاد تو سرم اینه که بالا خره ما میخوایم بمب اتمی بسازیم یا نه؟ ما که از حرفای "آقا" و این حاج محمود و بقیه چیزی دستگیرمون نشد که نشد. اما از حرفای شما اینجوری حالیمون شد که میخوایم یه بمب اتمی بسازیم که استفاده صلح آمیز ازش بکنیم.

رئیس دفتر: اگه حاج رمضون نبودی میگفتم که داری سوالات بودار میکنی. اما حالا میگم داری سوالات نامربوط میکنی. عرض شود که....

(دفعتا دربی که به اطاق خامنه ای مربوط میشود باز شده و اژه ای وارد دفتر میشود.)

اژه ای: (رو به حاج رمضون) آهای ملعون!! من حرفهات را از پشت در می شنیدم. اگر به خاطر حاج آقا نبود بابت همین سوالات میدادم ببرنت به اوین. به ولی فقیه شبهه می کنی؟ زنت بهت حرامه! ساکت باش و از این سوالات نکن.

رئیس دفتر: آشیخ شما کوتاه بیا. اینجا دفتر ولی امر مستضعفین جهانه و مسئولش هم منم. اولا به اجازه کی از پشت در استراق سمع کردی؟ ثانیا اینجا من هستم که میگم کی چه بپرسه و کی چه نپرسه.

اژه ای: البته حرمت شما سرجاش. ولی "آقا" سخت نگرانند. دستور فرمودند که وزارت اطلاعات باید مواظب همه چیز و همه کس باشد. حتی خودیها را ما باید به شدت زیر نظر بگیریم. ممکن است یکدفعه از همین خودیها بخوریم. نظام الهی ما نباید به خطر بیفتد. فرمودن که همه باید مواظب همدیگر باشیم. ما باید مواظب بسیج باشیم. بسیج باید مواظب سپاه باشد. سپاه باید مواظب ما باشد. بسیج باید مواظب مجلس باشه. مجلس باید مواظب وزارت اطلاعات باشه. و همه باید مواظب ارتش و دانشگاه و مجلس باشیم. درست است که نظام ما باثبات است اما خوب باید خیلی مواظب باشیم.

حاج رمضون: باز ما را گلیج ویلیج کردی حاجی. حالیمان نشد که بسیج باید مواظب سپاه باشه یا سپاه باید مواظب بسیج باشه. کی باید مواظب شورای نگهبان باشه؟ ما باید مواظب کی باشیم؟

رئیس دفتر: شما وارد معقولات نشو حاج رمضون. شما لازم نیست مواظب کسی باشی. (رو به اژه ای) اولا شبهه ای به ولی فقیه نشده. ثانیا حتی انتقاد به ولی فقیه جزو مصادیق بارز براندازی نرم است و به بسیج مربوط میشود و نه به وزارت اطلاعات. شما توی کار بسیج اختلال نکنید. حالا عوض این حرفا بفرما در مورد منافقین به این حاج رمضون توضیح بده. بالاخره اینا عددی هستن یا نیستن؟ برای ما خطر دارن یا ندارن؟

اژه ای: چشم عرض می کنم. اما این حاجی ملعون گوشه میزند و ما هم باید جوابش را بدیم. عرض شود که در خصوص منافقین، ما سالهاست به همه میگیم تمام شدن و عددی نیستن. مخصوصا توی این سایتهامون می نویسیم که نیستن. به اینایی هم که از خارجه میان،نه یک بار که صدبار میگیم اینا عددی نیستن ولی ازشون میخواهیم به هر قیمتی هر بلایی میتوانند سرشان بیاورند. اما خوب بعضیا از پیش ما که میرن، علیرغم اون قالیچه هایی که میگیرن، اینور و اونور مینشینند و میگن اینا مهمند. یعنی در واقع نمک را میخورن و نمکدان را میشکنند. حالا چرا این حرفا را میزنند؟ اینشا ما نمی فهمیم. برادران دارن از چندتا از این دستگیر شدگان دانشگاه بازخواست می کنند که دلیلش را بفهمن.

رئیس دفتر: سوال حاجی رمضون اینه که اگه اینا عددی نیستن مثلا چرا "آقا" در ملاقات اخیرشون با طالبانی ازش خواست که هرچه زودتر اینها را از عراق اخراج کنن؟ یعنی حرف مهمتر از این نبود که بزنند؟ مگر اینا در عراق چه کاری ازشون ساخته س؟ آشیخ چه فایده دارد که اینقدر خودمان را به نفهمی بزنیم؟ بهتر نیست که واقعیت را بگوئیم؟ نکند خدای نکرده جنازه "نظام الهی" ما آنقدر وضعش فجیع است که توده ایهای مرده شور هم به حالش دارند گریه می کنند. بفرما از سایت پیک نت مال توده ای هاست برایت بخوانم. میگوید:
"... مورد سوم این است که در تمام این سالها، یعنی از سال 1361 تا کنون مقامات جمهوری اسلامی مجاهدین خلق را سازمانی متلاشی و بی اهمیت تبلیغ کرده اند و بی وقفه در تلویزیون و مطبوعات خود بر همین امر اصرار داشته ان. اکنون درخواست اخراج آنها، آنهم از سوی رهبر جمهوری اسلامی در دیدار با طالبانی نشان میدهد که این سازمان همچنان برای رهبران ایران یک کابوس است."
خوب حالا چه جوابی داری آشیخ؟

اژه ای: هیچی. به ارواح خاک پدرم که اگر از اینا در عراق کاری ساخته باشه. "آقا" را با دست خودم کفن کردم که اینا اصلا عددی نیستن و هیچ کاری ازشون ساخته نیس. مسئله اینه که "آقا" نیس که رهبر مستضعفین همه ی جهان هستن، خوب باید به فکر بقیه مسلمین جهان هم باشن. منظور "آقا" از این اصرارهایی که داره اینه که منافقین برای مردم عراق مزاحمت ایجاد نکنند. آخه اونجا دارن یک کارایی میکنن که ممکنه مردم عراق از نظر بیکاری و اینجور چیزا مشکل پیدا کنن. میگن دارن نفت شیعیان رو میدزدن میدن به صهیونیزم جهانخوار. خوب "آقا" هم احساس وظیفه شرعی میکنن و پی گیر اخراج اونا از عراقند. وگرنه که حکومت ما بحمداله حکومتی است با ثبات و از ناحیه اونا هیچ تهدیدی احساس نمی کنیم.

حاج رمضون: دمت گرم حاج آقا اجه ای. خیالمان راحت شد. حقته که یه چایی دبش بهت بدم.
(از در بیرون رفته و با یک چایی برمیگردد. چایی را به اژه ای تعارف میکند)

اژه ای: ممنون. ولی فامیل بنده اژه ایه، نه اجه ای. برای روحانیت اسم نساز ملعون.

حاج رمضون: حالا اگه به اون یکی سوالم هم جواب بدید دیگه شبانه روز دعات میکنم. همون ....

رئیس دفتر(حرف حاج رمضون را قطع می کند): سوال بعدی رو بزار برای بعد مومن. آشیخ کار داره. باید بره. خودم بعدا بهت جواب میدم. به سلامت حاج آقا.
اژه ای از در خارج میشود. پرده بسته میشود