۱۳۸۷ فروردین ۳۰, جمعه

شعر جالبی از هادی خرسندی

گدائي از گدا، در ملک دارا !

این شب جمعه بیا رحمی به ما کن ای گدا
خیر امواتت به ما چیزی عطا کن ای گدا

ثروت کشور پس از آخوندها نزد شماست
پس به ما خمس و زکاتش را روا کن ای گدا

کارمندم من، رئیسم رشوه گیرد مستقیم
من ندارم موقعیت، اعتنا کن ای گدا

دانه دانه مرده هایت را بیامرزد خدا
سعی در آمرزش این مرده ها کن ای گدا

نور بر قبر عزیزانت ببارد یک به یک
پول برقش را به اینجانب ادا کن ای گدا

آبروداری ندارد راه غیر از خودکشی
چشم خود را جانب آمار واکن ای گدا

یا مرا از خجلت فرزند و زن بیرون بیار
یا برای من هم اعلام عزا کن ای گدا

همسرم بیکار شد چون مقنعه با خود نداشت
تف به این قانون و آن حجب و حیا کن ای گدا

این گرانی بشکند ما را رکورد اندر کمر
من گدا گشتم، تو رحمت بر خدا کن ای گدا

این ستم بر کشور دارا و ملک کورش است
رحم بر دارای اجباراً گدا کن ای گدا

قیمت نان را ببین و نرخ گندم را بسنج
پرسش از وضع نخود با لوبیا کن ای گدا

با تصدق از دو جانب میشود رفع بلا
هم ز من هم از خودت رفع بلا کن ای گدا

آبرویم بشکه بشکه رفت زینجا تا هلند
تو حساب پورسانتش را جدا کن ای گدا

حق ما را لطفاً از این چرتکه‌اندازان بگیر
سهم خود بردار و باقی را رها کن ای گدا

آستان قدس را دارند باهم میخورندر
تو از آنها خواهش شمش طلا کن ای گدا

من که اهلش نیستم سرکار اگر داری تماس
صاحبتش را با علی-موسی‌الرضا کن ای گدا

خان رفسنجان و سلطان جماران را ببین
شکوه‌شان را با شهید کربلا کن ای گدا

راستی کی میروی در حلقه ی روحانیون؟
کم کمک فکر عروج و ارتقا کن ای گدا

یک ملافه دور سر، یک مشت آیه روی لب
خویشتن را قاطی آل عبا کن ای گدا

بعد بنشین و برای طول عمر این رژیم
جانب واشینگتن و لندن دعا کن ای گدا

هیچ نظری موجود نیست: