شعر کوتاهی از حسین پویا
19 مارچ 2008
بشنو از سردار زارع
بشنو از سردار زارع آن یل پر ریش و پشم
آنکه از کردار او هر آدمی آمد به خشم
آنکه گاهی هم به منبر می نمود ایشان جلوس
آنکه در لانه جدا میکرد مرغان از خروس
آنکه نقش مهر بر پیشانیش رج بسته بود
آنکه در حمله به اصحاب قلم سر دسته بود
بشنو از سردار زارع حقه باز نابکار
ناگهان افتاد دمبش در تله، خود شد شکار
آنکه با شلاق می زد بر زنان بد حجاب
آنکه حد می زد به رندان بابت شرب شراب
آنکه با آن قاضی شرع پلید بی شرف
روسپی ها را برای حد زدن می کرد صف
بود اندر خانه ای در "رزم"!! آن سردار لخت
روسپی ها را به صف کرده ولی اینبار لخت
حضرت سردار زارع بسته بر ریشش حنا
در خفا میکرد با شش روسپی یکجا زنا
حضرت سردار زارع آن پلید حقه باز
لخت در بین زنان روسپی میکرد ناز
لیک بشنو این سخن را ای برادر جان من
کشور ایران شده اشغال مشتی بی وطن
آنچه این سردار در آن خانه پنهان می کند
قاضی شرع و رئیس شحنه هم آن میکند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر